الهه شرقی


بخداکم دارمت...


پنج شنبه 4 آبان 1398برچسب:,

|
 

یه یادگاری...

 
خدایا

از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار.

نگاهی ،

یادی ،

تصویری ،

خاطره ای

 برای هنگامی که فراموش خواهیم کرد

روزی چقدرعاشق بودیم...



پنج شنبه 4 آبان 1398برچسب:,

|
 

من مجنون...

سال هاست که تو رفته ای

 از این دیار...

و من

مجنون وار سر به بیابان گذاشته ام

اما پیدایت نکرده ام

حالا ده سال از آن تاریخ گذشته است

برای خودم کسی شده ام!!

اگر به کسی نگویی

دیری است که رئیس اداره مجنونانم...!

و امروز دستور دادم

چشم هایت را

روی دیوار نقاشی کنند

تا دیگر به فکر فرار نیفتی!!!



پنج شنبه 4 آبان 1398برچسب:,

|
 

چی بگم؟...

 

نفس می کشم نبودنت را

نیستی

هوای بوی تنت را کرده ام

می دانی

پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است

تو نیستی

آسمان بی معنیست

حتی آسمان پر ستاره

و باران

مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد

تو نیستی

و من چتر می خواهم ...

هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...

خودم را به هزار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در

نکند یاد آغوشت بیفتم ...

 

 


پنج شنبه 4 آبان 1398برچسب:,

|
 

من واین جدایی...

من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر و نسیم

من به سرگشتگی آهوی دشت

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی

گیسوان تو به یادم می آید

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی

شعر چشمان تو را می خوانم

چشم تو چشمه شوق

چشم تو ، ژرف ترین راز وجود

برگ بید است که با زمزمه جاری باد

تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

و پرستو ها خوابند

و تو می اندیشی

به بهاری دیگر

و به یاری دیگر

نه بهاری

و نه یاری دیگر

- حیف

اما من و تو

دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

از سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

خواهم مرد

غم تو این غم شیرین را

با خود خواهم برد


پنج شنبه 4 آبان 1398برچسب:,

|
 

وتوندانستی...

گذشته در چشمانم مانده است

عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است

چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم

که نفهمی هنوز هم دوستت دارم...


پنج شنبه 4 آبان 1398برچسب:,

|
 

خواب ابدی...

..خسته ام

.. از این همه تلاش

.. از این همه جنگیدن برای زندگی کردن .. برای خوب زندگی کردن

.. ساده زندگی کردن

.. برای بودن .. برای خوب بودن

.. احساس آدمی رو دارم که توی آتیشه .. اگه بمونه توی آتیش میسوزه

.. اما دیگه توان فرار کردن از آتیش رو هم نداره

.. انگار این زندگی و این دنیا اصلا قصد نداره روی خوبش رو هم به من نشون بده 

.. یا این زندگی داره خیلی به من سخت میگیره

.. یا من خیلی سخت گرفتم این زندگی رو

.. هر چی که هست

.. از وقتی یادم میاد ..دارم تلاش میکنم برای رام کردن زندگی .. دارم میجنگم

.. خسته شدم از این همه جنگ

.. دلم یه آرامش همیشگی میخواد

.. یه خواب ابدی



جمعه 28 مهر 1398برچسب:,

|
 

اعتراف...

..اعتراف میکنم..

.. با اینکه سخته ..

.. و یا شاید بیشتر از اون تلخه ..

.. اما باید اعتراف کنم ..

.. باید اعتراف کنم که اشتباه فکر میکردم ..

.. باید اعتراف کنم سخت تر از اونیه که فکر میکردم ..

.. آره باید اعتراف کنم که منم یه آدم هستم ..

.. یه آدم با همه ی نیازهای آدمیت ..

.. با همه خودخواهی های یه آآآآآآآدم..

.. آره فقط یه آدم معمولی ..

.. معمولیه معمولی ..

.. آره تلخه ..

.. اعتراف همیشه تلخه..

.. اما باید اعتراف کنم که هر چی تلاش کردم که عشق من یه عشق زمینی نباشه..

.. رنگ خواسته های زمینی نگیره..

.. اما نشد.. هر چی باشه منم زمینیم .. با همه خواسته های زمینی..

.. آره اشتباه بود هر چی فکر میکردم ..

.. فکر میکردم میتونم تا آخر دنیا تو رو دوست داشته باشم.. فقط دوست داشته باشم از ته قلب.. و با شادی تو شاد باشم ..

.. اما نخوام که پیشم باشی..

.. نخوام که محبتت برای من باشه.. نخوام که نگاهت و همه ی فکرت برای من باشه..

.. فکر میکردم فقط اگه تو شاد باشی.. فقط اگه تو بخندی .. برام کافیه

.. اما باید اعتراف کنم.. عشق من هم محکوم به زمینی بودن هست.. محکوم به همه خواستن ها ی آدمیت ..

.. اینکه باشی .. برای همیشه برای من باشی .. دوستم داشته باشی .. نگرانم باشی..حامیم باشی ..

.. باشی برای روزهایی که چشمهام بارونیه ..

.. باشی برای روزهایی که دلم تنگ و ابریه ..

.. باشی برای اینکه یه لحظه بتونم با خیال راحت به هیچ چیز فکر نکنم .. به این امید که تو هستی و مراقب همه چیز  ..

..

.. آره این نهایت خودخواهیه ..

.. نهایت خودخواهیه یه عاشق ..

.. اما آخه منم یه آدمم ..

.. فقط یه آدم..



جمعه 28 مهر 1398برچسب:,

|
 

دعاکن...

همیشه دعا کنید :

چشمانی داشته باشید

که بهترین ها را در آدم ها ببیند

قلبی ، که خطاکار ترین ها را ببخشد

ذهنی ، که بدیها را فراموش کند

و روحی که هیچگاه ، ایمانش به خدا را از دست ندهد . . .



پنج شنبه 27 مهر 1398برچسب:,

|
 

عاشقانه وصادقانه...

تا دیروز …
هرچه می نوشتم عاشقانه بود !
از امروز …
هرچه بنویسم صادقانه است !
عاشقانه دوستت دارم …


پنج شنبه 27 مهر 1398برچسب:,

|
 

کمی هم ازمن...

خسته ام… از تـــــو نوشتن…!
کمی از خود می نویسم
این “منم” که،
دوستت دارم…!


پنج شنبه 27 مهر 1398برچسب:,

|
 

بی توبودن یعنی...

بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟


پنج شنبه 20 مهر 1398برچسب:,

|
 

هم آغوشم...

هم آغوش …

در آغوشم بگیر …

آن چنان خسته ام

که حتی افقهای نگاهم نیز گم می شود

در این هوای دلگیر

مرا محکم بفشار …

برای زندگی تهی از هیجانم مرا محکم در آغوشت بفشار …

به من ببخش نوازش دستت را

با تصنیف دوستت دارم لبهای شیرینت

و مرا نوازش بده در این روزها

با یاد دلنشینت …

بگذار من نیز

تو را در اغوش گیرم …

و لب بر لبهای تو گذارم

تا دریابی چه قدر دوستت دارم…



جمعه 14 مهر 1398برچسب:,

|
 

کاش بودی...


کاش یک لحظه به جایم بودی

تا می دانستی در این غربت تنهایی

قلبم چه درد سنگینی را احساس میکند

وقتی که از عشق تو ندارد دگر سهمی

کاش بودی و می دیدی که تمام واژه های

عاشقانه ای که برایت نوشته بودم با نبودنت

گردو غبار غم گرفته اند.

کاش بودی و می شنیدی که هر روز نامت را زمزمه میکنم

و به یاد چشمانت شعر می خوانم که مبادا یادم برود

روزی... زمانی عاشق چشمانت بودم

کاش بودی و غربت تنهایی ام را می دیدی و میدانستی

که پس از رفتنت دلتنگی هایم تمامی ندارند

آیا باورت میشود که قصه عشقمان به پایان رسیده باشد

و من مانده باشم و یک دنیا تنهایی و دلتنگی.

چاره ای نیست...!

باید باورت شود...!

 

باید باورم شود...!



جمعه 14 مهر 1398برچسب:,

|
 

یه روز...

یک روز احساس کردم اگر اورا با یک غریبه ببینم تمام شهر را به آتش خواهم کشید...

اما امروز حتی کبریتی هم روشن نمیکنم تاببینم او کجاست و با کیست....

روزی که به دنیا آمدم در گوشم خواندند اگر می خواهی در دنیا خوشبخت شوی همه را دوست بدار....

حال که دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموش کن!!!!!!!


جمعه 14 مهر 1398برچسب:,

|
 

من وتردیدام...

من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟
و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را!
و هنوز دست و پا میزنند
ذهن خسته ام…
قلب درمانده ام…
چشمان بهت زده ام…
حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!

 


پنج شنبه 13 مهر 1398برچسب:,

|
 

زندگی...

زندگی رنگ تنهایی است و عشق رنگ اندوه

دوست دارم

در این تنهایی بسازم نه اینکه با زندگی بسوزم

دوست دارم

گرمای عشق تن یخ زده ی اندوه را ذوب کند اما می دانم که

این گونه نیست ، عشق همیشه تنهایی می آورد

دوست داشتن صدای فاصله هاست

پس !!!

خوش به حال ماهیان دریا که عاشق آب هستند

و همیشه در عشق خود غوطه ورند

خوشا به حال کسی که " عاشق " است

 و عشقش روشنی بخش " قلبش "


پنج شنبه 13 مهر 1398برچسب:,

|
 

بی تو...


سه شنبه 11 مهر 1398برچسب:,

|
 

اسیر...

ترا مي خواهم و دانم كه هرگز

به كام دل در آغوشت نگيرم

توئي آن آسمان صاف و روشن

من اين كنج قفس، مرغي اسيرم

 

ز پشت ميله هاي سرد و تيره

نگاه حسرتم حيران برويت

در اين فكرم كه دستي پيش آيد

و من ناگه گشايم پر بسويت

 

در اين فكرم كه در يك لحظه غفلت

از اين زندان خامش پر بگيرم

به چشم مرد زندانبان بخندم

كنارت زندگي از سر بگيرم

 

در اين فكرم من و دانم كه هرگز

مرا ياراي رفتن زين قفس نيست

اگر هم مرد زندانبان بخواهد

دگر از بهر پروازم نفس نيست

 

ز پشت ميله ها، هر صبح روشن

نگاه كودكي خندد برويم

چو من سر مي كنم آواز شادي

لبش با بوسه مي آيد بسويم

 

اگر اي آسمان خواهم كه يكروز

از اين زندان خامش پر بگيرم

به چشم كودك گريان چه گويم

ز من بگذر، كه من مرغي اسيرم

 

من آن شمعم كه با سوز دل خويش

فروزان مي كنم ويرانه اي را

اگر خواهم كه خاموشي گزينم

پريشان مي كنم كاشانه اي را

 


شنبه 8 مهر 1398برچسب:,

|
 

خاطرات...


باز در چهره خاموش خيال

خنده زد چشم گناه آموزت

باز من ماندم و در غربت دل

حسرت بوسه هستي سوزت

  

باز من ماندم و يك مشت هوس

باز من ماندم و يك مشت اميد

ياد آن پرتو سوزنده عشق

كه ز چشمت به دل من تابيد

 

باز در خلوت من دست خيال

صورت شاد ترا نقش نمود

بر لبانت هوس مستي ريخت

در نگاهت عطش توفان بود

 

ياد آنشب كه ترا ديدم و گفت

دل من با دلت افسانه عشق

چشم من ديد در آن چشم سياه

نگهي تشنه و ديوانه عشق

 

ياد آن بوسه كه هنگام وداع

بر لبم شعله حسرت افروخت

ياد آن خنده بيرنگ و خموش

كه سراپاي وجودم را سوخت

 

رفتي و در دل من ماند بجاي

عشقي آلوده به نوميدي و درد

نگهي گمشده در پرده اشك

حسرتي يخ زده در خنده سرد

  

آه اگر باز بسويم آئي

ديگر از كف ندهم آسانت

ترسم اين شعله سوزنده عشق

آخر آتش فكند برجانت



شنبه 8 مهر 1398برچسب:,

|
 

هفت شهرعشق...

شهر اول : نگاه و دلربایی ، شهر دوم : دیدار و آشنایی ، شهر

سوم : روزهای شیرین و طلایی ، شهر چهارم : بهانه ، فکر جدایی ، شهر پنجم : بی

وفایی ، شهر ششم : دوری و بی اعتنایی ، شهر هفتم : اشک ، آه ، “تنهایی”



شنبه 8 مهر 1398برچسب:,

|
 

شعرتنهایی...

در آتش رهایم ، خدا شاهد است !
به غم مبتلایم ، خدا شاهد است !
شب است و دل و بیکسی ، وای من !
به درد آشنایم ، خدا شاهد است !
دگر صبر و تابی ، دگر طاقتی
نمانده برایم ، خدا شاهد است !
دلم میگدازد در آتش ، دریغ !
به غم همنوایم ، خدا شاهد است !
شکسته است آیینه های مرا
غم دیر پایم ، خدا شاهد است !
رسیده است تا نا کجا ، نا کجا
طنین صدایم ، خدا شاهد است !
بگو جان ما را ز غم چاره چیست ؟
اسیر بلایم ، خدا شاهد است !
به شعر غریبم به شبهای غم
ترا میسرایم ، خدا شاهد است !


شنبه 8 مهر 1398برچسب:,

|
 

من وتنهاییم...

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!

ومن شمع می سوزم  ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند

ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!

و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم

درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!

کسی حال من تنها نمی پرسد

ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!

که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او

ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!


شنبه 8 مهر 1398برچسب:,

|
 

نطرشماچیه؟


جمعه 7 مهر 1398برچسب:,

|
 

من میمانم وتنهاییم...

 
تو اگر برای حریمت حرمت قائل نمی شوی من برایش "تنهایی" را به جان می خرم..!! نمی خواهم جای دستهای آلوده ای که هر روز تنِ هزاران نفر را به آغوش می کشد روی تنم خاطره شود..!! ... لیاقت می خواهد واژه ی " ما " شدن..!! لیاقت می خواهد "شریک " شدن..!! ... تو خوش باش به همین "با هم " بودن های امروزت..!! من خوشم به خلوتِ تنهایی ام..!! تو بخند به امروز من
..!! من میخندم به فرداهای تو..!! ❤.♥------------------♥.❤ روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود.... می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد بود.. ❤.♥------------------♥.❤ هرگز به گذشته برنگرد ... اگر سیندرلا برای برداشتن کفشش برمیگشت ، هیچگاه یک پرنسس نمیشد ....!!!;) ❤.♥------------------♥.❤


جمعه 7 مهر 1398برچسب:,

|
 

پرنده مردنیست...

 

دلم گرفته است

دلم گرفته است

 

 

 

 

به ایوان میروم و انگشتانم را

بر پوست کشیده ی شب می کشم

چراغ های رابطه تاریکند

چراغ های رابطه تاریکند

 

 

 

 

کسی مرا به آفتاب

 معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را بخاطر بسپار

پرنده مردنی ست...

 

"فروغ فرخزاد"


پنج شنبه 6 مهر 1398برچسب:,

|
 

دلم میخواد...

دلم...

نه عشق آتشین میخواهد

نه دروغ های قشنگ...

نه سکوت تلخ شاعرانه

نه ادعاهای بزرگ

نه بزرگی های پر ادعا...

دلم یک فنجان قهوه ی داغ میخواهد

و

یک دوست که بشود با او حرف زد...!!!


پنج شنبه 6 مهر 1398برچسب:,

|
 

خدایادلم خیلی تنگه...خیلی

خدایا

میوه کدام درختت را

گاز بزنم ؟!

که از زمین رانده شوم

اینجا زمین است ...

ساعت به وقت انسانیت

خوابیده است!

خطا از من است ،

مـی دانم

از من کـه سالـــــــهاست

گفته ام ایاک نعبد،

اما به دیگران هم

دل سپرده ام

از من کـه سالــــــــهاست

گفته ام ایاک نستعین،

اما به دیگران هم

تکیه کرده ام

اما رهایم نکن

بیش از همیشه

دلتنگم...


پنج شنبه 6 مهر 1398برچسب:,

|
 

گریه میکنم...

از تو از همه دنیا گله میکنم خدایا

شبا از درد غریبی گریه میکنم خدایا

یه نفر هم نمیتونه قدر اشکامو بدونه

منتظر میشم خدا منتظر به راه خونه

ای خدا کاری بکن دارم از دست میرم

عشق پاکم رو وجودم رو از دست میدم

تو بهم قول داده بودی که منو تنها نذاری

وقتی تنهایی کنارم عشقمو بیاد بیاری

از تو از همه دنیا گله میکنم خدایا

شبا از درد غریبی گریه میکنم خدایا

یه نفر هم نمیتونه قدر اشکامو بدونه

منتظر میشم خدا منتظر به راه خونه

ای خدا کاری بکن دارم از دست میرم

من که به جز تو هیچکس وکاری ندارم

هرجاکه غمگین وخستم توروبه یاد میارم

یه نفر هم نمیتونه قدر اشکامو بدونه

از منو از دل خستم یبارم شده بخونه



پنج شنبه 6 مهر 1398برچسب:,

|
 

شعردلتنگی...

حالمان بد نيست غم کم مي خوريم کم که نه! هر روز کم کم مي خوريم
آب مي خواهم، سرابم مي دهند عشق مي ورزم عذابم مي دهند
خود نمي دانم کجا رفتم به خواب از چه بيدارم نکردي؟ آفتاب!!!!
خنجري بر قلب بيمارم زدند بي گناهي بودم و دارم زدند
دشنه اي نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمي پشتم شکست
سنگ را بستند و سگ آزاد شد يک شبه بيداد آمد داد شد
عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام تيشه زد بر ريشه ي انديشه ام
عشق اگر اينست مرتد مي شوم خوب اگر اينست من بد مي شوم
بس کن اي دل نابساماني بس است کافرم! ديگر مسلماني بس است
در ميان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده ي مردم شدم
بعد ازاين با بي کسي خو مي کنم هر چه در دل داشتم رو مي کنم
نيستم از مردم خنجر بدست بت پرستم، بت پرستم، بت پرست
بت پرستم،بت پرستي کار ماست چشم مستي تحفه ي بازار ماست
درد مي بارد چو لب تر مي کنم طالعم شوم است باور مي کنم
من که با دريا تلاطم کرده ام راه دريا را چرا گم کرده ام؟؟؟
قفل غم بر درب سلولم مزن! من خودم خوشباورم گولم مزن!
من نمي گويم که خاموشم مکن من نمي گويم فراموشم مکن
من نمي گويم که با من يار باش من نمي گويم مرا غم خوار باش
من نمي گويم،دگر گفتن بس است گفتن اما هيچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شيرين! شاد باش دست کم يک شب تو هم فرهاد باش
آه! در شهر شما ياري نبود قصه هايم را خريداري نبود!!!
واي! رسم شهرتان بيداد بود شهرتان از خون ما آباد بود
از درو ديوارتان خون مي چکد خون من،فرهاد،مجنون مي چکد
خسته ام از قصه هاي شوم تان خسته از همدردي مسموم تان
اينهمه خنجر دل کس خون نشد اين همه ليلي،کسي مجنون نشد
آسمان خالي شد از فريادتان بيستون در حسرت فرهادتان
کوه کندن گر نباشد پيشه ام بويي از فرهاد دارد تيشه ام
عشق از من دورو پايم لنگ بود قيمتش بسيار و دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پايم خسته بود تيشه گر افتاد دستم بسته بود
هيچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!
هيچ کس از حال ما پرسيد؟ نه! هيچ کس اندوه مارا ديد؟ نه!
هيچ کس اشکي براي ما نريخت هر که با ما بود از ما مي گريخت
چند روزي هست حالم ديدنيست حال من از اين و آن پرسيدنيست
گاه بر روي زمين زل مي زنم گاه بر حافظ تفاءل مي زنم
حافظ ديوانه فالم را گرفت يک غزل آمد که حالم را گرفت:

" ما زياران چشم ياري داشتيم خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم"


دو شنبه 2 مهر 1398برچسب:,

|
 


به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم ازمطالب خوشتون بیادونظرات دوستانتونوازم دریغ نکنید.مرسی*

نازترین عکسهای ایرانی

 

 

vahideh

 

مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391

 

بخداکم دارمت...
یه یادگاری...
من مجنون...
چی بگم؟...
من واین جدایی...
وتوندانستی...
خواب ابدی...
اعتراف...
دعاکن...
عاشقانه وصادقانه...
کمی هم ازمن...
بی توبودن یعنی...
هم آغوشم...
کاش بودی...
یه روز...
من وتردیدام...
زندگی...
بی تو...
اسیر...
خاطرات...
هفت شهرعشق...
شعرتنهایی...
من وتنهاییم...
نطرشماچیه؟
من میمانم وتنهاییم...
پرنده مردنیست...
دلم میخواد...
خدایادلم خیلی تنگه...خیلی
گریه میکنم...
شعردلتنگی...
مطمئن باش...
هیشکی نمیدونه من کیم!
دیوارمجازی...
پرمیکشم به سوی خیال...
لیاقت نداشتی...
بلاتکلیفی بین خیال وواقعیت..
من وتو...
میخوام بگم...(نفسم مال خودخودته)
دوستت دارم نفسم...
عشق تو...
گنجشک وخدا...
نامه ای اززیرآب...
اعترافات آدم...
قشنگه...
هیچگاه...
برای تونفسم...
رویا...
برام مهم نیس...
عشق...
کم آورده ام...

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه شرقی و آدرس elahe-shargi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





اس ام اس
عکس بازیگران(پیمان)
سکوت
آبی ترین احساس(هستی وآرش)
چیک چیک دلهای تنها(حسین،میثم)
روزجدایی(رامین)
دختربهار،پسرزمستان(نیلوفرجون)
تلخه تلخ(فرزانه)
لوکس عماد(عماد)
حریم دل(سحرجون)
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

 

حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
سفارش آنلاین قلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 51
بازدید کل : 41226
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


دریافت همین آهنگ

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->